زخم نمیکنه
حتی خراش
هم نمیندازه
هم نمیندازه
فقط دردت میاد!
اونقدر که نفستو بند میاره…
میخوام حس یه زندانی رو بگم
یه زندانی توی زندان یا (بازداشگاه) سپاه یا فتا یا اوین شایدم عادل آباد شیراز و یا وکیلآباد مشهد...، شکنجه شده درد کشیده سیلی خورده هزار بار یه حرف رو تکرار کرده تهدید شده با جونش، با خانوادهاش با آبرویش تهدید شده اما کم نیاورده نخواسته که بیاره، تو چشماشون زل زده حرفش رو برای هزارو یکمین بار زده، خسته است اما هنوز امیدوار، درد داره اما ته دلش قرص و محکمه، تا اینکه انتقالش میدن به بند عمومی اول فکر میکنه یک قدم امده جلو فکر میکنه کارشو خوب انجام داده حس پیروزی میکنه امااااا روز اول تو بند، وکیل بند میاد سراغش بعد از اون قلدرهای بند با چشمای که ازشون خون میچکه تو خفا و آشکارا تهدیدش میکنند یه حس ناامنی بدی میاد سراغش که محاله تجربه اش رو جایی بیرون زندان داشته باشی یکی برای جونش و خونش خط و نشون میکشه یکی واسه ناموس و شرافتش از کتک خوردن تا تجاوز رو میشنوه اما نمیتونه چیزی بگه.
شب با چشم باز میخوابه تا صبح با هر صدای بلند میشه و میشنه تو جایش سنگینی نگاهی شیطانی رو حس میکنه و ....آخر سر به خودش میاد میبینه واسه زنده موندن داره میجنگه بین قاتلان و متجاوزان چندین بار کتک خورده تو حمام بهش دست درازی کردن اما هنوز داره میجنگه...
داستان مردها و زنان زندانی سیاسی پر از خاطرات این مدلی هست خاطراتی که یادآوری میکند جمهوری اسلامی حتی تو بند زندان هم از آنها میترسه و برای نابودی آنها قاتلین و متجاوزین را با وعدههای دروغین اجیر میکند تف به غیرت دولت مردای ما و لعنت به سیستم قضایی ما، به اونها که حتی از اسم حق طلب و مطالبه گر زنان و مردان ما میترسند. میدونم که انقلاب ما در نهایت آنها که رسوا شدگان هستند را به زانو درمیآورد و آن روز ما با هم به تماشای عدالت مینشینیم . جمهوری اسلامی ایران باید بداند که با هر اعدام با هر احضار با هر بی عدالتی که در حق مردم بیگناهی که بقول جاوید نام سارینا اسماعیلزاده فقط رفاه میخواهیم فقط رفاااااااه، میکند ما مخالفین، ما مبارزین راسختر از قبل بر روی هدفمان، که براندازی نظام جمهوری اسلامی است کار خواهیم کرد و محکمتر از قبل قدم برمیداریم.
به امید فردای بدون زندانی سیاسی
سونیا سوارکوب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر